طریق عشق

عشق شوری در نهاد ما نهاد...................

طریق عشق

عشق شوری در نهاد ما نهاد...................

طریق عشق

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی جعلنامن المتمسکین بولایه امیرالمومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام

ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما بازدید کنندگان محترم و تمامی رهپویان طریق عشق و معرفت ، طریق الی الله و با عرض خالصانه ترین درود ها و سلام ها به پیشگاه حضرت ولیعصر ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) خدارا شکرمیکنم که به این بنده حقیر توفیق عنایت فرمود تاصفحاتی از دفتر عمرم را در کهکشان علم و معرفت عشاق حقیقی ، عارفان بالله ، باشم تا شاید بتوانم ذره ای از حقی را که این مردان راستین برگردن ما دارند را جبران نمایم. امید است که این مطالب همانند چراغی در تاریکی موجب هدایت خودم و شما عزیزان گردد. انشاالله.......

نویسندگان




















زندگانی عارف کامل حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی


بِسمِ اللَه الرَّحمَن الرَّحیم
 
هوالحیّ

مهر فروزان

 
نمائی اجمالی از شخصیّت علمی و اخلاقی

حضرت علامه آیة اللَه

حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی

قدس اللَه نفسه الزکیّه

 

تألیف

سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

 
 
 فهرست
  
عنوان
صفحه
مقدمه
2
کسب معارف الهیّه بعنوان تنها راه سعادت و هجرت به قم
5
هجرت به نجف
20
اساتید ایشان در علوم مختلفه و آشنائی با مرحوم انصاری
36
آشنائی با مرحوم حدّاد و بازگشت به موطن به امر استاد
38
اصول تربیتی و منهاج و مبنای ایشان در مسائل مختلف
50
شخصیّت سیاسی و طرح ایجاد حکومت اسلامی
85
هجرت به مشهد و شروع به تألیفات
91
غربت و عدم شناخت شخصیّت ایشان
101
 
حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی

مهر فروزان

نمایی اجمالی از شخصیت عارف کامل حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی

 
دیباچه
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
وَ صَلَّی اللَهُ عَلَی نَبیِّنا سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، و عَلَی ءَ‌الِهِ الائمّۀ الْمَعْصومینَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَی أعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ
 
تَحَصَّنْتُ بِالْمَلِکِ الْحَیِّ الَّذی لاَیَمُوتُ وَ اعْتَصَمْتُ بِذِی الْعِزَّةِ
وَ الْعَدْلِ والْجَبَرُوتِ وَ اسْتَعَنْتُ بِذِی الْعَظَمَةِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْمَلَکُوتِ،
عَنْ کُلِّ مَا أخَافُهُ وَ أحْذَرُهُ.[1]
بار پروردگارا! هستی و بقاء در جمیع مراتب تعیّن و وجود منحصر بذات اقدس تو‌ست؛ و حمد و ثناء در دائرۀ نزول و صعود بر محور ظهور بهاء و کبریائیّت توست؛ قلوب ما را به انوار محبّت و عشق به ذاتت مستنیر، و عقولمان را از فیضان بارش ابر هدایت مُرتَوی بگردان! أقدام ما را در منهج قویم کرامت انسانی و صراط مستقیم اولیاء عظامت قدمِ صدق، و اقلام ما را در بیان حقائق و معارف از غوایت و ضلالت مصون و محفوظ بدار! آمین!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 12
سُبْحَانَکَ! أیُّ عَیْنٍ تَقُومُ نَصْبَ بَهَاءِ نُورِکَ، وَ تَرْقَی إلَی نُورِ ضِیَاءِ قُدْرَتِکَ؟! وَ أیُّ فَهْمٍ یُفْهَمُ مَادُونَ ذَلِکَ إلاَّ أبْصَارٌ کَشَفْتَ عَنْهَا الأغْطِیَةَ، وَ هَتَکْتَ عَنْهَا الْحُجُبَ الْعَمِیَّةَ! فَرَقَتْ أرْوَاحُهَا إِلَی أطْرَافِ أجْنِحَةِ الْأرْوَاحِ فَنَاجَوْکَ فِی أرْکَانِکَ، وَ وَلِجُوا بَیْنَ أنْوَارِ بَهَائِکَ وَ نَظَرُوا مِنْ مُرْتَقَی التُّرْبَةِ إِلَی مُسْتَوَی کِبْرِیَائِکَ؛ فَسَمَّاهُمْ أهْلُ الْمَلَکُوتِ زُوَّارًا، وَ دَعَاهُمْ أهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّارًا؟![2]
کنون که راقم تقدیر و مُبدئ مشیّت متقنۀ تدبیر بمقتضای حکمت بالغۀ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی‌کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ‌ ثُمَّ هَدَی،[3]  عزم را بر کشف قناع از سیمای منوّر فرزانه‌ای فرهیخته، عارفی کامل و سالکی واصل،حکیمی نامدار و فقیهی استوار، حضرت علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی
 ـ قدّس الله نفسَه و نوّر الله رمسه ـ نهاده است، احالۀ این مهمّ را بر خامۀ بی‌مایه‌ای چنین نموده است. گر‌چه تألیفات ثمینۀ او گواهی صادق و برهانی قاطع بر مراتب توحید و مدارج یقین اوست که: آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ لیکن سلیمان معرفت را از قبول هدیّۀ موری عار ناید و یوسف کنعان را از بضاعت مزجاة پیر زالی ملالی نرسد.
آب دریا را اگر نتوان کشید

یک دهان خواهم به پهنای فلک
 
 
هم بقدر تشنگی باید چشید

تا بگویم وصف آن رشک ملک 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 13
هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ، وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ، وَ اسْتَلاَنُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَ أنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنیَا بِأبْدَانٍ أرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأعْلَی. أُولَئِکَ خُلَفَآءُ اللَهِ فِی أرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إلَی دِینِهِ، ءَ‌اهِ ءَ‌اهِ! شَوْقًا إلَی رُؤْیَتِهِمْ.[4]      
لا صَوَّتَ النَّاعی بِفَقْدِکَ إنَّهُ
 
یَوْمٌ عَلَی ءَ‌الِ الرَّسولِ عَظیمٌ
 
نشو و نما در مهد علم، و تحصیلات ابتدائی 
 
اجداد مرحوم علامه از معاریف و بزرگان بوده‌اند
علامه آیة الله سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در سنۀ 1345 هجری قمری در طهران محلّۀ شاه‌ آباد دیده بجهان گشود. والد ایشان مرحوم آیة الله حاج سیّد محمّد صادق از اعاظم علمای طهران، مردی شدید التّعصّب، قویّ ‌البنیان و مشارٌ بالبنان بود، و در تحمّل أعباء شریعت غرّاء و مخالفت و مقابله با نظام طاغوتی پهلوی وحید عصر خود بشمار می‌رفت. وی در معیّت پدر بزرگوار خود مرحوم آیة الله معظّم حاج سیّد ابراهیم طهرانی که از شاگردان بنام آیة الله العظمی میرزا حسن شیرازی ـ رضوان الله علیه ـ بود، از سامرّاء به ایران مراجعت نمود.
جدّ اعلای ایشان امامزاده سیّد محمّد ولیّ است که نسب به حضرت سجّاد علیه ‌السّلام از طریق زید بن علیّ‌ بن الحسین علیهما السّلام می‌رساند، و در درکۀ طهران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 14
مدفون و دارای مزار می‌باشد؛ و از ناحیۀ مادری به علامه مولی محمّد تقی مجلسی ـ رحمة الله علیه ـ منتهی می‌گردند.
 
تحصیلات ابتدائی علامه در هنرستان صنعتی
دوران تحصیل متداول زمان خود را با أخذ مدرک مهندسی فنّی و بعنوان دانشجوی ممتاز در هنرستان صنعتی طهران به پایان رساندند. دولت وقت در راستای اشتغال به مناصب دنیوی و ورود به مجاری کلیدی این رشته، عزیمت به آلمان و مراجعت به ایران را به شاگرد رتبه اوّل در بین أقران خود (و صاحب مدال افتخار و تشویق) پیشنهاد نمود.
 
کسب معارف الهیّه بعنوان تنها راه سعادت، و هجرت به قم
 
علامه طهرانی می‌فرمود:«من در آن ایّام راههای متفاوتی برای آینده خود در پیش رو داشتم، و سرگردان و حیران از تشخیص صلاح أتمّ و رشد و تعالی خویش روزها را سپری می‌نمودم؛ تا بالأخره یک شب پس از إنابه‌ زیاد و إلتجاء به درگاه قاضی الحاجات، و اتّکال بر قلم مشیّت مطلقه حضرت حقّ، و تفویض جمیع شوائب وجود و اختیار صلاح و رشاد به کف تدبیر مدبّرات امر، هجده استخاره برای این منظور نمودم و تمامی آنها یکی پس از دیگری بد آمد و فقط و فقط اشتغال به علوم دینی و اکتساب معارف الهیّه و ورود در زمره طلاّب و مشتغلین به علوم آل محمّد صلوات الله علیهم أجمعین منحصر و متعیّن گردید.»
لذا با فراغ بال و اطمینان خاطر و یقین به فرجام سلوک و آتیه خویش و تحقیق در واقعیت دنیای دنیّ که معرکه تصادم اهواء غاویه و مغویه، و تعطیل و اضمحلال بالکلیّه قوا و استعدادات ملکوتی بشر است، با عزمی راسخ و قدمی استوار جهت اقتناص معارف حقّه الهیّه و منابع حیاتبخش مبانی ائمّۀ معصومین صلوات الله علیهم أجمعین به قم عُشّ آل محمّد و آستان منوّر و پر بهاء حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 15
هجرت کردند، و به عنوان اوّلین طلبه در مدرسه مرحوم آیة الله سیّد محمّد حجّت کوه‌کمره‌ای (حجتیّه) سکنی گزیدند.
ا
اساتید دروس سطح و آشنائی با علامه طباطبائیساتید دروس سطح و آشنائی با علامه طباطبائی
اساتید ایشان در سطوح «لمعه»آیة الله شیخ محمّد صدوقی یزدی، و «قوانین» و «رسائل» و «مکاسب» آیات عظام شیخ عبد‌الجواد سدهی اصفهانی و حاج سیّد رضا بهاء الدّینی، و «کفایه» آیة الله شیخ مرتضی حائری یزدی بوده، و دو سال از درس خارج مرحوم آیة الله سیّد محمّد داماد رحمة الله علیهم اجمعین استفاده نمودند.
و امّا دروس فلسفه و حکمت متعالیه و تفسیر و فقه‌ الحدیث و عرفان نظری را در خدمت استاد بی‌بدیل، علامه  دهر، حکیم علی الاطلاق، عارف بالله و بأمر الله، مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد محمّد حسین طباطبائی تبریزی ـ رضوان الله علیه ـ بپایان رسانیدند.
ارتباط ایشان در اوان اشتغال به تحصیل با مرحوم علامه  طباطبائی که با تَتَلمُذ دروس فلسفه آغاز شده بود از مراتب اقتناص و اکتساب علوم متداول حوزوی گذشت و به ارادت و پیوندی وثیق که محصول شیفتگی و انجذاب به صفات ملکوتی آن بزرگ و عطش نسبت به فَیَضان علوم و معارف حقّة تشیّع و ولایت که در نفس قدسی انورش متبلور گشته بود مبدّل گشت؛ و فصل جدیدی در حیات علمی و جهان بینی او گشود، و افق دوردست معارف الهیّه را در جلوی چشمان وی قرار داد و او را به صوب عوالم غیب و مراتب شهود رهبری نمود.
 علامه  طهرانی روزی می‌فرمود:«قبل از عزیمت به قم و ارتباط با جامعۀ علماء و قاطبة مشتغلین به علوم دینی چنین می‌پنداشتم که تمامی این افراد در زمره صلحاء و اخیار و از برگزیدگان خلق و متّصف به صفات قدسیّه و متخلّق به اخلاق ربّانیّین می‌باشند. و همواره این حسن ظنّ در محاورات و تخاطب‌ها و مراوده‌ها مرا همراهی می‌نمود. لیکن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 16
 پس از ورود به حوزه و حشر و نشر با طبقات مختلفه از علماء و اندیشمندان و ملبّسین به لباس علم دریافتم که حسن ظنّ نسبت به قاطبه این طیف امری نادرست و موهوم و خلاف حقیقت و واقع است. و همه را به یک نسق در زمره اتقیاء و صلحاء قرار دادن، بیجا و دور از انصاف می‌باشد. بلکه در میان اینان افرادی پیدا می‌شوند که ظاهر خویش را به آداب علم می‌نمایانند و خود را در سلک بزرگان و اولیاء جا می‌زنند، امّا باطن آنان به انداز‌ه‌ای منغمر در شهوات و اهواء ردیّه و خیالات ضالّه و مضلّه می‌باشد که بوی عفن و کدورت قرب و ارتباط با آنان از فرسنگها مشام جان را متأذّی و قلب را مکدّر می‌نماید. و بنا به روایت امام صادق علیه السّلام (که روزی به اصحاب خود فرمودند: تَجِدُ الرَّجُلَ لاَ یُخْطِئُ بِلاَمٍ وَ لاَ وَاوٍ خَطِیبًا مِسْقَعًا، وَ لَقَلْبُهُ أشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ الْلَیْلِ الْمُظْلِمِ...) [5] ظاهری در سلک اتقیاء و باطنی چون لیل مظلم دارند. و بنا به فرموده امام جعفر صادق علیه السّلام در مذمّت علماء سوء: هُمْ أضَرُّ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا مِنْ جَیْشِ یَزِیدَ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السّلام وَ أصْحَابِهِ.[6]
و در قبال اینان با علمائی مواجه شدم که از شدّت و نهایت خلوص و صفا، بهاء و مجد و عظمت، انسان قادر بر ذکر نام آنها نمی‌باشد، و فقط زبان پاک کرّوبیان یارای یاد آنها را دارد. و علامه  طباطبائی ـ رضوان الله علیه ـ از این طائفه و گروه بود؛ و هر چه در مجد و عظمت و کرامت این مرد تأمل می‌نمودم فکرم به جائی ره نمی‌پیمود، و واله و حیران از حرکت و غور در بحار فضائلش متوقّف می‌شدم.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 17
علامه  طباطبائی از آنجا که این شاگرد مبرّز را مستعدّ برای تلقّی جمیع مراتب معرفت و وصول به حقیقت و کنه شریعه و آبشخوار مکتب وحی دید، بی‌مضایقه آنچه را که نتیجه تجربه علمی و سلوک عرفانی او طیّ سالیان متمادی در محضر بزرگان و اعلام حوزه نجف، همچون شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی و آقا سید حسین بادکوبه‌ای، بالأخصّ فرید عصر و وحید دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان: آیة الحقّ و العرفان آیة الله العظمی سیّد علی قاضی طباطبائی ـ رضوان الله علیهم ـ بود، به ایشان منتقل نمود و لُبّ و لُباب حقیقى المعرفى را تفهیم نمود.
 
تفسیر علامه طباطبائی ازکلام سیّد الشّهداء علیه السّلام: أیّها النّاسُ! إنّ اللَ‍ه ما خلَق خلْق الل‍هِ إلاّ لِیَعرفوه
روزی ایشان به استاد، علامه  طباطبائی می‌‌گویند: چگونه می‌توان به مغزی و مراد این حدیث شریف مرویّ از حضرت سیّد‌ الشهداء علیه السّلام رسید که می‌فرمایند:
أیُّهَا النَّاسُ! إنَّ الَلهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلاَ لِیَعْرِفُوهُ، فَإذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ وَاسْتَغْنَوا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِواهُ. فَقَالَ رَجُلٌ: یَا بْنَ رَسُولِ اللَهِ! مَا مَعْرِفَةُ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: مَعْرِفَةُ أهْلِ کُلِّ زَمَانٍ، إمَامَهُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ.[7]
علامه  طباطبائی در جواب می‌فرمایند: «تنها راه منحصر بفردِ وصول به معرفت امام علیه السّلام و ادراک مقام ولایت مطلقة حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین عرفان است و بس!»
 
علّت انحصار شناخت امام علیه السّلام در عرفان و سلوک إلی الله
در اینجا نکته‌ای قابل درک و شایان دقّت و نظر است و آن اینست که:
اوّلاً: چرا مرحوم علامه  طباطبائی تنها راه منحصر بفرد شناخت امام‌ علیه السّلام‌‌ را مسیر عرفان و طریق سلوک إلی الله دانسته‌اند؟ و ثانیاً: این طریق و مسیر چگونه و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 18
بتوسّط چه فردی و به راهنمائی چه شخصی باید انجام گیرد؟ و آیا انسان سر خود و بدون رهبر و دلیلِ راه می‌تواند پا به عرصه عرفان و قدم در راه سلوک إلی الله بگذارد و این عقبات صعب و اودیه هائله را بدون بلد و عارف به طریق طیّ نماید یا خیر؟
در پاسخ به سؤال اوّل باید گفت: شناخت امام علیه السّلام بر دو گونه است: اوّل شناخت اجمالی؛ یعنی معرفت پدر، مادر، فرزندان، برادران، خواهران، کیفیّت زندگانی، حشر و نشر با مردم، تاریخی که در آن بُرهه زندگانی نمودند، و مسائلی که در طول حیات با آن مواجه می‌گشتند، میزان علم امام در فنون مختلفه بقدر وسع و سعه متتبّع، مقابله با عوامل مختلف متطرّقه در طول زندگانی، و در یک کلام: شناخت تقریبی مسائل اجتماعی و علمی و فرهنگی امام علیه السّلام.
این نوع معرفت را ما معرفت شناسنامه‌ای می‌نامیم. ولی آیا در عالم ثبوت، حقیقت امام علیه السّلام به همین مقدار محدود می‌شود؟ و آیا ماوراء این مسائل، حقائقی و عوالمی وجود ندارد که ما از آن بی‌اطّلاع باشیم؟ و آیا مقام ثبوت امام با اثبات تفاوتی ندارد؟ و آیا آنچه را که ما از ظواهر اعمال و کردار و گفتار امام علیه السّلام می‌بینیم و می‌شنویم، بمقدار نورانیّت و حقائق منطویه در وجود امام است، یا اینکه مطلب چیز دیگری است؟ در اینجا به مطلب دوّم که شناخت حقیقی و واقعی امام علیه السّلام است می‌رسیم.
اختلاف و افتراق بین امام علیه السّلام و سائر افراد ـ بأیِّ نحوٍ کان ـ اختلاف و تمایز جوهری است، نه صرفاً امتیاز در أعراض و صفات ظاهری. علوم و مُدرکات انسانها به جمیع اصناف و طبقات، بر اساس صُوَر مرتسمه و علوم حصولی در تعیین آنها می‌باشد. و این علوم و مدرکات از حواسّ ظاهر منبعث شده، و با جمع و تفریقها‌ئی در ذهن آدمی منقوش می‌گردند. بلی؛ ممکن است انسان با ریاضاتی شرعیّه و شرائطی که موجب تزکیه نفس گردد، بسیاری از مدرکات خود را از طریق باطن و با انکشاف عوالم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 19
غیب و وصول به مدارج و معارج عوالم عِلْوی اکتساب نماید، لیکن مدرکات امام علیه السّلام بر اساس شهود است. و آن حاصل و نتیجه تغییر و تبدیل جوهری نفس اوست، که بواسطه حرکت و سیر طریق إلی الله و وصول به حریم کبریائی حقّ و فناء تامّ و مطلق در ذات احدیّت و حذف جمیع تعیّنات ماهوی؛ هر تعیّنی از تعیّنات بشری را کنار گذارده، مندکّ در ذات پروردگار و هو هویّت محضه گردیده است. او دیگر بشر نیست و اوصاف بشری را فاقد است. فعل او فعل خدا، کلام او کلام خدا، سرّ و سویدای او جز خدا نیست.
و با این بیان چنین نتیجه می‌گیریم که: شناخت امام بتمام معنی‌الکلمه و بالحقیقه و بنحو اطلاق، و وصول به کنهِ ذات مقدّسش همانا معرفت پروردگار و شناخت واقعی و حقیقی ذات احدیّت، بالحقیقه و بتمام معنی‌الکلمه خواهد بود. و لذا مرحوم علامه  طباطبائی فرمودند: راه معرفت امام جز از راه عرفان و سلوک إلی الله مقدور و میّسر نخواهد شد.
 
راهنما و هادی سیروسلوک إلی الله باید مندکّ و فانی در مقام ولایت شده باشد
بنابراین با توجّه به مطالب گذشته، پاسخ سؤال دوّم نیز روشن می‌شود؛ و در جواب باید گفت: شخصی می‌تواند راهنما و هادی به حقائق منطویه در سرّ و سویدای امام ‌علیه السّلام و راهگشای به باطن و حقیقت حضرتش گردد که خود او نیز مندکّ و فانی در مقام ولایت و منمحی در ذات احدیّت بتمام معنی‌الکلمه و بالإطلاق شده باشد. و الاّ تا شائبه‌ای از شوائب إنّیّت و تعیّن در او باقی است، ابداً و ابداً به معرفت امام واقعاً و بالکلّیّه راه نیافته؛ و هر آنچه از اوصاف و کمالات آنان سخن آورد، از محدوده سعه وجودی و مدرکات خود تجاوز نمی‌کند. و آنچه را او امام می‌پندارد امام نخواهد بود، بلکه مرتبه‌ای از مراتب و منزلی از منازل لایتناهای او بحساب خواهد آمد.
و از اینجا این نکته به دست می‌آید که استاد باید از جزئیّت بالمرّه گذشته و به کلّیّت پیوسته باشد، و از شوائب نفس ـ بأیّ نحوٍ کان ـ خارج شده باشد. و هیچ ظلمت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 20
 و کدورتی از ظلمات ابتعاد، و حجابی از حجب ظلمانی و نورانی بر او ساتر نگردیده باشد. و نفس او متّصل به نفس امام، بلکه مندکّ و فانی در او باشد. بنابراین هر چه را انجام می‌دهد گویا خود امام انجام داده است، و هر گفتاری از او سر می‌زند، زبان نفس امام علیه السّلام است که از این دریچه و مظهر خاصّ ظهور و بروز می‌یابد، و هر آنچه بر ضمیر منیرش خطور می‌نماید، تراوش فیوضات نفس امام است و بس!
و به دیگر سخن و در یک کلام: یک حقیقت واحده (که همان مقام ولایت و احاطه و کلّیّت و نوارنیّت امام علیه السّلام است) در دو مظهر و دو مجلی ظهور و تجلّی پیدا نموده، و کردار و گفتار و افکار ولیّ را از آبشخوار زلال و سرچشمه ماء معین خود سیراب می‌نماید. آری! اینچنین استادی می‌تواند راهگشای به ذات احدیّت و حقیقت مقام ولایت مطلقه گردد. دیگر در اینجا بین ولایت و توحید فرقی و امتیازی نخواهد بود. نه همچون شیخیّه که قائل به افتراق و تمایز بین این دو مفهوم و معنی می‌باشند، و اختلاف آن دو را اختلاف ماهوی می‌دانند؛ و رتبه آن دو را متمایز از هم، و توحید را أعلی و اشرف از ولایت می‌پندارند. تمام این مسائل، شرک و کفر و الحاد و بدور از مبانی اصیل و حقیقی و توحیدی اسلام و تشیّع است.
روی این اصل، دیگر تفاوت بین گفتار استاد و امام معنی و مفهوم ندارد؛ زیرا استاد واصل و عارف کامل و ولیّ مندکّ و فانی در ولایت امام هر چه را می‌گوید از امام می‌گوید و هر چه را که انجام می‌دهد افاضه رشحات وجودی امام علیه السّلام است. کلام استاد کلام امام، و فعل او فعل امام، و ضمیر و سرّ و سویدایش ضمیر امام خواهد بود. در اینجا تجلّی حقّ است در دو مرآت؛ ظهور بی‌شائبه نور وجود است در دو موجود. فقط اختلاف امام با استاد اختلاف در شواکل است، اختلاف در صورت و عَرَض است، اختلاف در مظاهر مُلکی و ناسوت است؛ و آن وجه مشترکه بین آن دو بهیچوجه قابل تغییر و امتیاز نخواهد بود، و موجب افتراق و بینونت نخواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 21
از اینجا پی می‌بریم: اینکه گاهگاهی مرحوم علامه طهرانی می‌فرمودند: من به استادم همچون پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السّلام نظر می‌کردم، و مرحومآیة الله العظمی حاج شیخ محمّد جواد انصاری را چون پیامبر اکرم می پنداشتم ـ البتّه با حذف خصوصیّات فردیّه ـ چه سخنی عرشی، و کلامی بس عمیق، و گفتاری بس حقیق است! که حاکی از سرّ سلوک و حقیقت عرفان و توحید و شناخت واقعی امام علیه السّلام و وصول به أعلی مرتبه از معرفت و درایت است.
 
علامه طباطبائی در ساختار علمی و معرفتی علامه طهرانی نقش بسزائی داشته است طباطبائی در ساختار علمی و
مرحوم علامه  طهرانی با اشتیاق عجیبی به اکتساب معارف و علوم حقّه الهیّه از محضر علامه  طباطبائی می‌پردازد؛ و ایشان همچون پدری مهربان و دلسوز، بدون کمترین مضایقه و دریغی، تلمیذ مستعدّ و راه یافته خود را به دریای موّاج علوم الهیّه خود غوطه‌ور نمود، و صبح و شام از جواهر آبدار و لآلی شاهوار حِکَم الهیّه او را متمتّع می‌فرمود. علامه  طباطبائی با آینده‌نگری شگرف خود نه تنها با تعلیم و تدریس علوم مصطلح حوزوی (از حکمت و هیئت و تفسیر و فقه‌الحدیث و غیره) مراتب صعود او را به قلّه علم و معرفت به فعلیّت می‌رساند، بلکه با بیان حقائق مستتره و دور از انظار خلق سرگردان، و کشف اغطیه عوالم ربوبی، و ترسیم حقیقت عالم خلق و امر، ابواب هدایت را یکی پس از دیگری به روی او باز نمود، و دریچه‌های وفود به عوالم اسرار هستی را بر او مکشوف ساخت.
علامه  طهرانی در این زمینه در کتاب ارزشمند «مهرتابان» چنین می‌فرماید:
«و گهگاهی از حالات بزرگان و اولیاء خدا و مکتب‌های عرفانی برای ما بیاناتی‌ داشتند. بالأخصّ از استاد نجف خود در معارف الهیّه و اخلاق: مرحوم سیّد العارفین و سند‌ المتألّهین، آیة الله الوحید، آقای حاج میرزا علی آقای قاضی ـ رضوان الله علیه ـ برای ما بیان مفصّلی داشتند، که بسیار برای ما دلنشین و دلپسند بود. و مجالس ما با ایشان علاوه بر اوقات دروس رسمی، در شبانه‌روز گاهی به دو و سه ساعت میرسید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 22
 
علامه طباطبائی را باید اوّلین استاد سلوکی علامه طهرانی به حساب آورد
شیفتگی و عشق و علاقه ما بحضرت ایشان بحدّی رسید که برای انس و ملاقات بیشتر، و استفاده و استفاضه افزونتر، حجره مدرسه را ترک نموده و در قرب منزل ایشان اطاقی اجاره کردیم و بدانجا منتقل شدیم. و بطور مدام و مستمرّ یکی دو ساعت به غروب مانده، و بعضی از اوقات تا پاسی از شب گذشته ایشان برای ما از مواعظ اخلاقی و عرفانی بیاناتی داشتند. و در فصل بهار در باغ قلعه که در قرب منزل ما بود می‌آمدند و برای ما و یکی دو نفر از رفقای دیگر، از سیره و روش فلاسفه الهیّه اسلامیّه و از مسلک علمای اخلاق و سیر و سلوک عرفای عالیقدر، بالأخصّ از احوال مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی و شاگردان مبرّزش، چون آقا سیّد احمد کربلائی طهرانی، و آقای حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، و آقا حاج شیخ محمّد بهاری، و آقا سیّد محمّد سعید حبّوبی، و از سیره و روش مرحوم سیّد ابن طاووس و بحر‌العلوم و استاد خود: مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیهم أجمعین ـ بطور مشروح بیاناتی داشتند که راهگشای ما در معارف الهیّه بود.
و حقّاً اگر ما به چنین مردی برخورد نکرده بودیم، خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الأخِرَة، دستمان از همه چیز خالی بود. فللّه الحمد و له المنّة.»[8] ـ انتهی.
تبیین سلوک عملی و منهج عرفانی بزرگان طریق چون مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی و آقا سیّد احمد کربلائی و حاج میرزا جواد ملکی تبریزی و بالأخصّ استاد خود: آقا سیّد علی قاضی طباطبائی و تشویق به ورود در این مسلک که آنرا طریق منحصر بفردِ وصولِ به حقیقت توحید و ولایت می‌دانستند موجب شد که علامه طهرانی علاوه بر تتلمذ در علوم متداوله و متعارفه، رسماً بعنوان شاگرد سلوکی ایشان قرار گرفته
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 23
و با اشتغال به اذکار و اوراد و سائر دستورات و برنامه اخلاقی در تحت تربیت و هدایت علامه طباطبائی واقع شوند.
معرفت و شناخت در مکتب عرفانی علامهطباطبائی ـ رضوان الله علیه ـ بر محوریّت یک حقیقت واحده که همان توحید محض و محض توحید است استوار می‌باشد، و تنها راه وصول به این حقیقت، شناخت امام علیه ‌السّلام و عبور از دریچه ولایت مطلقه اوست.
در این مکتب، این حقیقت واحده از زوایا و دیدگاههای مختلف و طُرق متفاوت مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و با گشودن دریچه‌های گوناگون به فضای عالم قدس و وجود مطلق، جامعیّت این هدف غائی و سعه وجودی حقیقت اطلاقی آن اثبات می‌گردد؛ که نه تنها هیچکدام از این طرق نافی دیگری، که مؤیِّد و مقوِّی و مثبت جایگاه او در نظام تکوین و تشریع خواهد بود.
حقّانیّت این مکتب بر‌ اساس اصل انطباق تکوین و تشریع در تبدّل استعدادات آدمی به فعلیّت تامّه و ظهور خورشید معرفت و عدم گریز و گزیر از همگونی و مساعدت یکی مر دیگری راست.
چنانچه در لسان روایات از ائمّۀ معصومین صلوات الله علیهم اجمعین از این دو اصل خدشه ناپذیر به حجیّت باطن و ظاهر و یا اصطلاحاً به عقل متّصل و منفصل تعبیر شده است.
 
در مکتب عرفانی علامه طباطبائی عقل و شرع و شهود سه رکن اساسی می‌باشند
در مکتب عرفانی علامهطباطبائی و تِلمیذ او علامه طهرانی عقل بعنوان حجّت باطن در همه مراحل بدون استثناء به تأیید و تسدید حجّت ظاهر که همانا اصل تشریع و حقائقِ وَحیانی مُنزله از نفوسِ قدسی حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین است می‌شتابد؛ و نتیجه این پیوند میمون و مبارک، عبور از کثرات انفسیّه و ظهور مراتب اسماء و صفات جمالیّه و جلالیّه حقّ، که اصطلاحاً به مشاهدات صوریّه و معنویّه و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 24
مظهریّت آنها در وجود سالک و ورود به حرم أمن عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرْ  تعبیر می‌شوند، می‌باشد.
استحاله انفکاک این سه رکن در نظام تربیتی و هدایت پروردگار بمصداق آیه شریفه: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی [9] موجب گشت که این استاد و شاگرد تا آخرین لحظات حیات پربرکتشان پاسداری از جایگاه رفیع عقل و شرع و شهود را فریضه و نصب‌ العین خود قرار داده، با تمام توان در تحکیم و تثبیت آن بکوشند؛ و بر خلاف اصل تعبّد و اطاعت عمیاء، که در سایر ملل و نحل از فرق مدّعیان عرفان و تصوّف است، و طَرد و رَدعِ اتّکاء به عقل و چه بسا به شرع از اصول مسلّمه آنان بحساب می‌آید، در مکتب این دو بزرگوار عمل به یقین و اتّکاء به عقل محور حیاتی تربیت و رقاء سالک در وصول به مراتب کمال تلقّی می‌شد.
علامه طهرانی بارها از دیگر استاد عرفان خود حضرت آیة الحقّ و‌ العرفان حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ به اعقل افراد دنیا تعبیر می‌آوردند؛ و برای تعبّد کور‌کورانه از استاد بدون توجّه به جهت منطقی و عقلانی آن و ادراک صحیح مبانی استاد که بسا موجب وقوع در مهالک و خطرات موبقه و غیر قابل جبران می‌گردد پشیزی ارزش قائل نبودند.
بارها این مطلب از مرحوم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ شنیده شد که می‌فرمود: راه سلوک راه عقل است و سالکی در این راه موفّق‌تر است که عقل او قویتر و قوای مدرکه‌اش را نصیبی افزون باشد. مسأله‌ای که در بسیاری از کریوه‌های سلوک و مواقف خطیر خصوصاً با عدم دسترسی به استاد بالأخصّ پس از فقدان استاد، عدم توجّه به آن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 25
 می‌تواند سالک را از هستی ساقط و او را در کام ابالسه وارد و به جهیم جهل و اَهویه غاویه و مغویه بکشاند.
مصاحبت و مراوده و پیوند وثیق علامه طهرانی با استاد خود طیّ هفت سال اقامت در قم حتّی در فصل تابستان و سایر اوقات تعطیلی طلاّب و نهایت بهره‌مندی از چشمه جوشان این مرد بزرگ در جمیع معارف الهیّه: تفسیر، کلام، حکمت، فقه ‌الحدیث، عرفان نظری و تربیت سلوکی، ایشان را به حکیمی متبحّر، مجتهدی متضلّع، مفسّری فهیم و بالأخره سالکی وارسته مبدّل نمود که به آینده‌ای درخشان و استفاده خلق از رشحات فیض او بشارت می‌داد. در این هنگام والد بزرگوارش آیة الله سیّد محمّد صادق حسینی طهرانی دار فانی را وداع گفت و ایشان را که وصیّ مرحوم پدرشان بودند با کوهی از مشکلات و آشفتگیها و کار‌شکنیها و اذیّت‌ها که مرحوم علامه از آن دوران به تاریخ سیاه پس از مرگ پدر یاد می‌نمودند به دست حوادث سپرد.
 

هجرت به نجف اشرف

 
علامه طهرانی بمدّت یک‌ سال برای رتق و فتق امور و إحقاق حقوق صغار و تثبیت مواضع وصیّت، تحصیل را که همچو جان شیرین عزیزش می‌داشت رها نموده در طهران اقامت گزید؛ و سر‌انجام چون نتیجه‌ای جز شکست و ناکامی از این اوضاع ندید، یکسره بر تمام تعلّقات و شؤونات خود در طهران خطّ بطلان کشیده با اجازه از استاد علمی و عملی و سلوکی خود (علامه طباطبائی) به اتّفاق والده و اهل بیت در سنة 1371 هجری قمری به نجف اشرف، آستان ملائک پاسبان مَولی المَوالی امیر‌المؤمنین علیه السّلام هجرت نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 26
 علامه طباطبائی در یکی از نامه‌هائی که از قم برایشان فرستاده بودند می‌نویسند:
«اگر نبود جلال و عظمت زیارت عتبة مقدّسة علوی، و فیوضات و برکات ‌آن آستان مبارک، هیچگاه به عزیمت سرکار رضایت نمی‌دادم و دوری شما را تحمّل نمی‌نمودم.»
مرحوم علامه طباطبائی همچنان که استاد ایشان در علوم متداوله حوزویّه بودند، استاد عملی و سلوکی ایشان نیز بشمار می‌آمدند، و به ایشان دستور اشتغال به اذکار و اوراد توحیدیّه و تهلیلیّه و یونسیّه و غیر ذلک می‌دادند.
 
دستورات سلوکی علامه طباطبائی به علامه طهرانی علامه طباطبائی به علامه طهرانی
از جمله دستورات علامه طباطبائی به ایشان این است:فکر در موت، فکر در نفس، قرائت مسبّحات عند‌ النّوم، سجده طویله با ذکر یونسیّه حدّاقلّ چهار‌صد مرتبه، مراقبه بتمام معنی، قرائت قرآن بطوریکه قاری را غیر و خود را مستمع بداند، قرائت سورۀ (ص) در شبهای جمعه، نماز حضرت حجّة در شبهای جمعه، قرائت صد مرتبه انّا انزلنا در شبهای جمعه و صد مرتبه در عصر‌های جمعه، نوافل لیلیّه و نهاریّه؛ و هنگام عزیمت به نجف أشرف تأکید می‌نمایند با دو نفر از اعاظم علماء آنجا مراوده و حشر و نشر داشته باشند، یکی مرحوم آیة الله العظمی قدوى العلماءِ العاملین و عماد الفقهاءِ الرّبّانیّین: آقای حاج سیّد جمال الدّین موسوی گلپایگانی ـ رضوان الله علیه ـ و دیگری مرحوم آیة الله سند‌ الأعاظم ‌الفخام و أسوى ‌الصّلحاءِ‌ الکرام: آقای حاج شیخ عبّاس هاتف قوچانی رحمة الله علیه.
همچنین دربارة اشتغال به امور تحصیلی و ارتباط با حوزة علمیّه از حضور در اجتماعات و مجالس غیر ضروری و غیر مفید و متلِف عمر و خلاف مرضای الهی و معاشرت با افراد الاّ معدود از آنان و ورود در مسائل متداوله و کثرات انفسیّه و اهواء مُغویه و دسته‌بندی‌ها و آراء دَنیّه شدیداً برحذر می‌دارند؛ و می‌فرمودند: «دروسی را انتخاب کن که برای تو مفید باشد گرچه طلاّب آن اندک باشد.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 27
 

ارتباط وثیق علامه طهرانی در نجف با آیة الله سیّد جمال الدّین گلپایگانی

از جمله معدود اعاظم نجف که بین ایشان و علامه طهرانی ارتباطی وثیق و معاشرتی مستمرّ برقرار بود، اخلاقیّ کبیر، عارف وارسته و عالم نامدار، مرجع تقلید: مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد جمال الدین موسوی گلپایگانی ـ تَغَمّدهُ الله برحمتِهِ ـ بود.
مصاحبت با این مرد بزرگ و سخنان حکیمانه و عارفانة او اثری متقن در تأیید و تشویق منهج ایشان بجای گذارد.
مراوده و ربط ایشان با مرحوم گلپایگانی به حدّی مستحکم و وثیق گردید که محرم راز و صاحب سرّ ایشان شدند. بارها اتّفاق می‌افتاد که مرحوم گلپایگانی با علامه طهرانی از اسرار الهیّه و معارف خفیّه صحبتها به میان می‌آورد، و هنگامیکه یکی از نزدیکانشان وارد اطاق می‌گردید فوراً صحبت را تغییر داده، یک فرع فقهی به میان می‌آورد و مشغول مباحثه می‌شد.
مرحوم علامه طهرانی از ابتلاء ایشان به انواع شدائد و گرفتاریهای فوق‌الطّاقه حکایاتی بیان می‌داشتند، و این در حالی بود که منزل مرحوم آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی در همسایگی ایشان قرار داشت؛ و در عین حال هر وقت به زیارت ایشان می‌رفتند آنچنان بهاء و انبساط و بهجتی را از او مشاهده می‌کردند که گوئی در عالمی از نعمات و لذّات و انوار قاهره جمال و جلال حقّ مستغرق است.
می‌فرمود:«روزی بجهت بیماری پروستات مرحوم گلپایگانی به عیادت ایشان رفتم. دیدم روی زمین خوابیده و درد سراپای وجودش را فرا گرفته، و این زمانی بود که آقازاده ایشان نیز بواسطة حادثه‌ای مجروح و بستری گردیده بود و سختی معاش و تنگدستی مفرط صدای اهل خانه را در آورده بود؛ خلاصه با یک چنین وضعی ما را پذیرا شدند. در این هنگام مرحوم گلپایگانی رو کرد به من و خندة بلندی نموده و فرمود: آقا سیّد محمّد حسین! کسی که عرفان ندارد، نه دنیا دارد و نه آخرت. مرا می‌بینی که
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 28
در چه وضعی هستم؟ من خوشم، غرق در بهجت و سرورم، اصلاً غمی ندارم؛ ببین مردم در چه مصائبی بسر می‌برند و به چه اموری خود را مبتلا می‌کنند!»
همچنین با مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد عبد‌الهادی شیرازی ـ رحمة الله علیه ـ هم‌مباحثه‌ای مرحوم والدشان آیة الله سیّد محمّد صادق حسینی طهرانی معاشرتی مستمرّ داشت و از حالات روحی و فضائل اخلاقی ایشان بیاناتی داشتند؛ شخصیّتی که بارها مرحوم علامه طهرانی می‌فرمود:«پس از فوت مرحوم آقا سیّد عبدالهادی شیرازی دیگر مرجعی را برای تقلید تعیین نکردم.» 
 ایشان می‌فرمودند:«نجف برای من بهشت موعود بود، و هوای سوزان تابستان را همچون نسیم لطیف بهاری پذیرا می‌شدم.»
جذبات و بارقه‌های حریم قدس علوی چنان تار و پود وجودش را گرفته، و فیضان لطف و عنایت مقام ولایت مطلقه آنچنان او را از خود بیخود نمود که دیگر خیال مراجعت به ایران برای همیشه از ذهنش خارج گشت.
فراغت بال و طمأنینه خاطر و دوری از ایران و مسائل مستحدثه هائله از یک طرف، و جوار میمون و مبارک مولی الوحّدین أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام از طرف دیگر، تمامی استعدادات و قوای منطویة در وجود شریفش را مصروف کسب کمالات علمی و معنوی و استفاده و استفاضة هر چه بیشتر از آن آستان عرش بنیان نمود. و بدور از قضایا و مسائل جاریة حوزویّه و ورود در اهواء و آراء باطلة صارفة متداوله، با جدّ‌یّت هر چه تمامتر و کوششی بی‌نظیر به اقتناص فضائل و مکارم آن دیار پرداخت.
 

خوف علامه طهرانی از ابتلاء به مرجعیّت و التجاء به أئمّه علیهم السّلام

گاهی می‌فرمود:«هنگام عزیمت به نجف، در زیارت دوره‌ای که داشتم، در سرداب مطهّر حضرت بقیّة الله الأعظم أرواحنا فداه از آن حضرت تقاضا نمودم: چنانچه مَآل این هجرت و نهایت این دروس و بحوث به مرجعیّت و تصدّی فتوای من بیانجامد، خداوند مرا باقی نگذارد تا مبتلا به این مسائل شوم.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 29
جالب توجّه اینکه در آخرین سفر به عتبات عالیات در اواخر حکومت پهلوی و طلیعة انقلاب اسلامی ایران، بجهت مباحثه با حضرت آیة الله خوئی در مسألة رؤیت هلال به کوفه می‌روند،‌ و به انداز‌ه‌ای ایشان را مشغول به امور مقلّدین و جواب و سؤالات و رفع مسائل آنان می‌بینند که بهیچوجه مجال بحث و گفتگو با ایشان را در این مقطع نمی‌بینند.
 
می‌فرمودند:«از خدمت ایشان بیرون آمدم و یکسره به مسجد کوفه رفته، در مقام أمیرالمؤمنین علیه السّلام دو رکعت نماز خواندم و از خداوند تقاضا نمودم: چنانچه مشیّتت برای تصدّی مرجعیّت و فتوی و عهده‌داری زمام امور مردم به من تعلّق گرفته است، با قلم تقدیر و بشارت یَمْحُوا اللَـهُ مَا یَشَآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ‌ أُمُّ الْکِتَابِ ، [10] آنرا تغییر ده! و مرگ مرا موجب راحتی و عدم قیام به اینگونه امور قرار بده.»
می‌فرمودند:«در این هنگام یک مرتبه احساس کردم چنان آرامشی سراسر وجودم را فرا گرفت و اطمینان خاطری عارض گشت که قابل توصیف نبود! سر بسجده نهادم و خدا را بر این موهبت عظمی شکر گذاردم.»
آری مردان خدا اینچنین‌اند؛ أرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أسَرَتْهُمْ فَفَدَوا أنْفُسَهُمْ مِنْهَا.
می‌فرمودند: «در تمام مدّت اقامت در نجف حتّی یک جلسه به روضه یکی از آقایان مراجع نرفتم و ارتباط با آنها فقط و فقط در حدّ درس و بحث و اشتغال به علوم دینی و مباحثات رسمیّه بود. دوستان و رفقایم هر چه اصرار و ابرام به شرکت در نماز جماعت و یا مجلس روضه و امثال ذلک داشتند نپذیرفتم.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 30
 

برنامه ریزی علامه در نجف اوقات خود را براساس دو محور علم و عمل      

علامه طهرانی طیّ دوران اقامت در نجف از تمامی فرصتها جهت تعالی در دو محور علم و عمل بهره برد. از نظر علمی در هر درسی بعنوان شاگرد ممتاز آن درس مدّ نظر بود. و در تحفُّظ بر استفاده از اوقات بسیار ضنین بود. هر فرصتی را جهت طیّ مدارج علمی مغتنم می‌شمرد و بحقّ می‌توان گفت ساعتی را در این دوران به بطالت نگذراند. برای ایشان اوقات تحصیلی و تعطیلی وجود نداشت. بواسطة کثرت مطالعات و تحقیقات، تقریرات دروس را در روزهای تعطیلی می‌نوشت. محور‌های مطالعات ایشان را در این زمان علاوه بر اصول و فقه و رجال، کتب حدیث، تفسیر، عرفان، فلسفه، تاریخ، اخلاق و کلام (خاصّه و عامّه) تشکیل می‌داد. هر کتابی را که مطالعه می‌نمود مطالب طریف و ظریف آنرا در دفتری بنام «جُنگ» ثبت می‌نمود و این روش را تا پایان عمر ادامه داد که ثمرة این روش مفید بجای گذاردن بیش از بیست جلد مطالب سودمند در محورهای مختلف علوم می‌باشد.
و امّا از جهت عملی: هر روز ساعتی از اوقات یومیّه‌اش را به اشتغال به اذکار و اوراد و زیارت عاشوراء با صد لعن و صد سلام می‌گذرانید. تهجّد و بیداری نیمه‌های‌ شب تا طلوع آفتاب را جزء دستورهای سلوکی، و از واجبات اکیده خود بحساب می‌آورد. شب‌های پنج شنبه هر هفته پیاده از نجف بقصد تهجّد و بیتوته به مسجد سهله می‌آمد، و تا طلوع آفتاب به تهجّد و عبادت می‌پرداخت.
و در تمام مدّت هفت سال، مراسله مستمرّة بین ایشان و علامه طباطبائی و اخذ دستورات و مسائل ضروری سلوک و نصائح مشفقانه حیاتی ایشان رفیق طریق بود. مطالعه در حدیث شریف عنوان بصری هفته‌ای دو بار از دستورات اکید سلوکی ایشان بود و آنرا تا پایان عمر به شاگردان سلوکی خود نیز توصیه می‌نمودند.
 

دیدگاههای متفاوت اساتید حوزوی علامه در مسأله عرفان و شهود

و امّا اساتید حوزوی ایشان نسبت به مسألة عرفان و شهود و وصول بدان ذروه علیا دارای انظار متفاوت بودند. مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ حسین حلّی ضمن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 31
 تأیید مسلک عرفان و توحید و وصول به عوالم غیب و شهود خود را ناتوان و دست خود را از وصول بدان مقام منیع کوتاه می‌دید، و با عباراتی که حاکی از صفای باطن و حسن سریرة او بود بدین معنی اشارت می‌کرد.
همچنین مرحوم آیة الله حاج شیخ آغا بزرگ طهرانی، أعاظم از عرفای گرانقدر را همچون مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی و شاگردان مبرّزش بالاخصّ مرحوم آیة ‌الله حاج سیّد احمد کربلائی و حاج میرزا علی قاضی طباطبائی را به عظمت و مجد و علوّ مقام می‌ستود و به ممشی و منهج آنان ارادتی وثیق می‌ورزید؛ و مرحوم علامه طهرانی از اعتقاد عمیق ایشان به بزرگان این سلسله بیاناتی داشتند.
ولیکن آیة الله حاج سیّد استاد دیگر ایشان محمود شاهرودی ـ رحمة الله علیه ـ در نهایت انکار و غایت معارضه و تضادّ با اهل عرفان بود و از هیچ عبارتی در ردع و جرح و وهن آنان مضایقه نمی‌نمود.
و امّا مرحوم آیة الله خوئی ـ رحمة الله علیه ـ نفیاً و اثباتاً انکاری قادح و اثباتی چون بیانات فوق‌ الذّکر نداشتند و از این مسائل به عدم قادحیّت عدالت تعبیر می‌آوردند. و اگر چه ایشان مدّتی را نزد آیت عظمای الهی، عارف بی‌بدیل: مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد علی قاضی طباطبائی ـ رضوان الله علیه ـ در مقام تلمُّذ و استرشاد و استفاده گذراندند و حالاتی بر ایشان منکشف گشت ولیکن مع‌الأسف بواسطة جهاتی توفیق این مصاحبت و مرافقت از ایشان سلب گشت و از این نعمت عُظمی و سعادت دارَین محروم گشتند. البتّه در این مسائل بین ایشان و علامه طهرانی مباحثاتی بوقوع پیوست و با وجود ادلّة متقنه و حجج بیّنه از موضع خود تنازل ننمودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 32

بحث و گفتگوی علامه طهرانی با آیة الله خوئی در لزوم پیمودن راه عرفان

بیاد دارم شبی در منزل مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی مطهری ـ رحمة الله علیه ـ به صرف افطار دعوت داشتیم. پس از افطار مرحوم علامه فرمودند: «من در نجف اشرف بواسطة کناره‌گیری از اهواء باطله و عدم اختلاط با مسائل غیر ضروری و مُتلِف عمر و وقت، و اشتغال بکار خود و درس و بحث، به تصوّف و اعتزال معروف شدم. و از یک طرف چون شاگرد ممتاز و مشارٌ بالبنان در درسها بودم، مرحوم آیة الله خوئی ـ رحمة الله علیه ـ گاهی از باب دلسوزی نصائحی را به من گوشزد می‌نمودند. شبی پس از انقضاء مجلس درس، در راه مراجعت به منزل، ایشان به من فرمودند: آقا سیّد محمّد حسین! انسان باید اوقات خود را به درس و بحث بگذراند و وقت خود را به این امور (اشتغال به اوراد و اذکار و اربعینیّات) تلف نکند؛ اینها مسائلی است که خود بخود برای انسان حاصل می‌شود و نیازی به جدّ و جهد و صرف عمر و اتلاف وقت نیست. البتّه ما این مسائل (عرفان و سلوک) را قادح عدالت نمی‌دانیم؛ لذا بهتر است شما هم از این مسائل دست بردارید. سپس آقای خوئی فرمودند: فلانی هم به این امور اشتغال داشت و با مرحوم آقا سیّد علی قاضی ـ رحمة الله علیه ـ رفت و آمد می‌کرد، ولی پدرش نامه‌ای به او نوشت و او را از حشر و نشر با استاد برحذر داشت و او هم قبول نمود و ارتباطش را با آقای قاضی قطع کرده به ایران و مسقط ‌الرّأس خود مراجعت نمود.» 
آنگاه علامه طهرانی فرمودند: «من به آقای خوئی جواب دادم:
اوّلاً: اینکه شما می‌گوئید: طلبه باید به درس و بحثش برسد و عمر خود را در اینگونه مسائل ضایع و باطل نگرداند، شما خود می‌دانید که من قویترین شاگرد درسی شما هستم و روی دست ندارم. کی و کجا من از درس و بحث خود کم گذاردم تا مشمول این نصائح مشفقانة سرکار گردم؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 33
ثانیاً: من حاضرم در هر مسألة فرعی بنا به میل شما با شما مباحثه کنم تا روشن شود که از نقطة نظر احاطه بر مبانی و تضلّع در مسائل و فروع، و تطبیق کُبرَیات بر صُغرَیات و قدرت استنباط، شما راجح هستید یا من!
ثالثاً: اینکه فرمودید: فلانی هم خدمت مرحوم قاضی می‌رسید ولی پدرش او را نهی نمود و او هم ترک کرد، این را بدانید که پدر من از دنیا رفته است و بحمد‌ الله کسی نیست که مانع و رادع من گردد، حال شما هر کاری می‌خواهید بکنید!»
آنگاه به مرحوم مطهّری می‌فرمایند:
«وای بحال حوزه‌ای که آیت عظمای الهی و آئینۀ تمام نمای رسول الله را همچون دوغ فروش محلّ و قصّاب و بقّال غیر فاسق بداند، و عدالتی در عِدل عدالت کسبه برای او بحساب آورد! و وای بحال جامعه‌ای که اکتساب فضائل اخلاقی و اهتمام به تأسّی به رسول خدا و ائمّۀ هدی صلوات الله علیهم أجمعین را صرفاً غیر قادح عدالت بداند!
آیا این مطالب خود به خود حاصل می‌شود؟ این چه حرف سست و بی‌پایه‌ای است! هیهات هیهات! هزاران هزار، چه خون دلها خوردند و چه مصیبتها کشیدند و به چه بدبختیها افتادند، آیا کسی را راه بدهند؟! جَلَّ جَنابُ الرَّبِّ أنْ یَکُونَ شَریعَةً لِکُلِّ وارِدٍ. آنوقت آقا می‌فرمایند: این مطالب خود بخود حاصل می‌شود!»
 

آفت تقلید اعتقاد به حقّ را زائل می‌کند

یکی از اساسی‌ترین اصول حیات علمی و دینی یک مسلمان و یک فرد شیعه و پیرو ائمّۀ معصومین صلوات الله علیهم أجمعین اصل تمسُّک به حقّ و واقعیّت و اخذ به حقیقت دین، و مَمشای اولیاء مقرّبین، و دوری گزیدن از هر گونه تقلید و اتّباع کورکورانه از اهواء و آراء نوع بنی آدم و بشر جائز ‌الخطآء و العصیان می‌باشد. می‌توان گفت که آفت تقلید و تبعیّت غیر محقّقانه و بدون دلیل و حجّت شرعی و اکتفاء به تخیّلات و اوهام و ظنون غیر مشروعه، بزرگترین رهزن طریق و صادّ عن سبیل الله و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 34
محرّف مسیر حقّ می‌باشد. اغلب کسانی که چند صباحی قدمی در راه کمال زده و سیر مدارج روحانی نموده آنگاه متوقّف شده‌اند، چه بسا میل به قهقری نموده و یا خدای ناکرده به زلاّت و خطرات و سرگشتگیها و گمگشتگی‌هائی مبتلا شده‌اند، بواسطة اصغاء به وساوس و زمزمه‌های بظاهر وجیه و غیر مطّلع و ناآگاه از راه توحید و حرکت إلی الله بوده و خواهد بود. آفت تقلید، اعتقاد به حقّ را زائل و انسان را سردرگم و گمگشته و حیران بحال خود رها می‌نماید. آفت تقلید و حرف شنوی بیجا، قدرت حرکت را از سالک سلب می‌نماید و او را بدست اجانب یله و رها می‌سازد. آفت تقلید، نور هدایت را خاموش و چراغ منیر ظلمات را باطل می‌نماید. خداوند به انسان فهم و ادراک و عقل و شعور و بیّنه و حجّت و آیه و دلیل عطا نموده است. انسان نباید از تمام این امور صرف نظر نموده، گوش جان را مأمنی مستعدّ و ظرفی آماده و پرداخته برای نغمة هر خَنّاس و شیّادی قرار دهد، و مصداق کریمة:فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ  گردد.
در آیة شریفه، کلام الهی بسیار عالی و راقی از این حقیقت تلخ و جانکاه پرده بر می‌دارد. در سورة زخرف می‌فرماید:
: بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَآ ءَ‌ابَآءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی ءَ‌اثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَ کَذَلِکَ مَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدْنَآ  ءَ‌ابَآءَ‌نَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَیءَ‌اثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدَی‌مِمَّا وَجَدتُمْ عَلَیْهِ ءَ‌ابَاءَ‌کُمْ قَالُوا إِنَّابِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ [11]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 35
در این آیات شریفه، خداوند آنها را مذمّت می‌کند که با وجود راه بهتر و دلیل روشنتر و مسیر مُتقن، باز آنها به مرام گذشتگان و پیران قوم و سالخوردگان از امّت پابند بوده، و صرفاً بجهت اجتماع امّت بر یک مرام و مبنا آنرا محترم می‌شمرند. و بقول معروفِ «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!» هر خرافه و مزخرفی را با تقلید کورکورانه خود پذیرا می‌شوند، و هر باطل و مجازی را با آغوش باز استقبال می‌کنند. این روش موجب از بین رفتن حقّ و عدالت، واقع و نفس‌الأمر خواهد شد. این تقلید موجب حکومت ظالمان و قُلدران و زیر پا رفتن مظلوم و ستم کشیده است. این مسأله موجب صعود جاهل بر قُلل زعامت و مغلوبیّت اعلم و اولی، و کناره گیری افراد ذیصلاح و واجد شرائط راهبری خواهد شد. این مسأله باب علم و تحقیق را سدّ، و از پویائی و حرکت علمی جامعۀ بشریّت جلوگیری می‌نماید. اگر تقلید نبود، أبوبکر بجای علیّ بر مسند خلافت تکیه نمی‌زد! و اگر تبعیّت کورکورانة امّت پیامبر از مشتی سالخورده ریش سفید مکّارِ حیله‌گر و حقّه باز نبود، دخت پیامبر بین در و دیوار مصدوم و مقتول نمی‌گشت! اگر تقلید نابخردانة آنها از گروهی قدّاره‌بند و شایعه پراکن و کودتاچی نبود، این مصائب و ابتلائات از زمان رحلت رسول خدا تا زمان حاضر و پس از این بر امّت اسلام و شیعه نمی‌رفت! آری، تمام این خیانت‌ها و جنایت‌ها و گرفتاریها و توسری خوردنهای مسلمین از کفّار و ملحدین، ناشی از مصیبت تقلید بیجا و تبعیّت محضه و غیر محقّقانه اصحاب رسول خدا از مشتی اوباش و ناصالح و فاسد و مفسد می‌باشد. و این سیره غالباً درطول تاریخ در جریان بوده است.
 

مع الأسف هنوز در بعضی مجامع دینی ما تعلیم و تعلّم حکمت و عرفان ممنوع می‌باشد

مع‌الأسف جامعۀ علمی و دینی ما از این مصیبت عُظمی مستثنی نگشته، و درد ناشی از این سیرة باطله و منهج خلاف هنوز چشمان اکثری از قاطبه علم و روحانیّت را متألّم و رمددار می‌نماید. هنوز در بعضی از شهرها و اماکن متبرّکه هستند گروهی که
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 36
 تعلّم و تدرّس علوم الهی و حکمت متعالیه و عرفان حقّ را محکوم و مطرود و حرام و بدعت و کفر و شرک و ضلالت و غوایت می‌دانند.
عجبا! مطالعه کتب ملحدین از عامّه همچون ابن تیمیّه از خدا بی‌خبر، جائز و خرید و فروش آن مباح، امّا کتب حکماء عالیمقام اسلام و مفاخر تشیّع باید مطرود و معطّل بماند.
اگر طلبة علوم دینی که پاسدار مکتب تشیّع و زعیم دفاع از حریم ولایت و امامت و توحید است را از تعلّم و خواندن فلسفه متعالیه اسلامی مانع شوید، چه کسی جواب شُبَهات ملحدین و منحرفین در کمین نشسته و کارکشتة غرب و شرق را خواهد داد؟ آیا با روایات فقهی طهارت و صلوى می‌توان به این مسائل پرداخت؟ و یا با تعبّد به ظواهر آیات و روایات می‌توان از عهدة چنین مهمّی برآمد؟!
می‌گویند: فلان عالم تعلّم حکمت را حرام کرده! شما حتّی در فروع حقّ تقلید از او را ندارید، چطور در اصول اعتقادی از او متابعت می‌نمائید؟! و مگر با حرف این و آن انسان می‌تواند از مکتب حقّ و مرام خود دست بردارد و صرفاً بجهت موقعیّت یک فرد ـ گرچه کاذب و غیر واقعی ـ بدون تفحّص و تأمّل تامّ به طرفی متمایل گردد؟ مگر وجهه ظاهر و تشأن به بعضی از شؤونات ـ هر چه می‌خواهد باشد ـ حجّیّت اتّباع در مقابل حقّ را تمام می‌نماید، و انسان را در برابر سؤال و جواب در پیشگاه عدل الهی معذور می‌دارد؟!
در آیه شریفه گرچه اطاعت از والدین در مرتبة أعلای از اهمّیّت و التزام مطرح شده، ولی متابعت آنها را در قبال حقّ صریحاً مطرود و محکوم نموده است: وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ‌ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا[12] تا چه رسد به دیگران!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 37
 

اساتید ایشان در علوم مختلفه ، و آشنایی با مرحوم انصاری

 

 اساتید سطوح عالی علامه از بزرگان حوزه نجف بوده‌اند

اساتید ایشان در فقه و اصول: مرحوم آیة الله العظمی، وحیدِ عصر و فرید زمان، آقای حاج شیخ حسین حلّی ـ أعلی الله مقامه ـ و آیتَین عَلمَین: حاج سیّد أبوالقاسم خوئی و حاج سیّد محمود شاهرودی ـ رحمة الله علیهما ـ بودند. و از آن حضرات دوره‌های اصول، و بیع و خیارات مکاسب و صلوى جمعه و اجتهاد و تقلید را به یادگار گذارد. همچنین در فنّ رجال و درایه و حدیث از محضر پر فیض آیة الله العظمی، رجالی کبیر، مرحوم حاج شیخ آغا بزرگ طهرانی ـ أعلی الله مقامَه ـ بمدّت هفت سال استفاده نمود.
پشتکار و کوشش غریبی که در این مدّت از وی بروز و ظهور نمود، او را در بین تمامی فضلاء و علماء نجف اشرف مشارٌ بالبنان نمود؛ بطوریکه اقران ایآیة در محضر آیة الله العظمی حاج سیّد عبدالهادی شیرازی شهادت دادند: اگر سیّد محمّد حسین به ایران مراجعت نکند و در نجف بماند، مرجعیّت شیعه مطلقاً در اختیار او قرار خواهد گرفت.
 

آشنائی با مرحوم انصاری و برقراری مراسلات با ایشان آ شنائی با مرحوم انصاری و برقراری مراسلات با ایشان

باری، در این دو سه سال آخر اقامت در نجف، مرحوم رضوان جایگاه، آیة الحقّ و الیقین، و سندالعرفان و ترجمان القرآن المبین، آیة الله العظمی آقای حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی ـ رضوان الله علیه ـ برای زیارت عتبات عالیات به نجف مشرّف می‌شوند و باب مراوده و مودّت و ارادت بین ایشان و علامه طهرانی مفتوح می‌گردد؛ و مرحوم حاج شیخ عبّاس قوچانی توصیه می‌نمایند که از این به بعد به دستورات مرحوم انصاری توجّه و اهتمام ورزند. و این ارتباط تا ملاقات با حضرت حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ ادامه می‌یابد و دائماً مراسلات بین آن دو برقرار می‌بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 38
مرحوم انصاری در این نامه‌ها، دستورات سلوکی را مرتّباً گوشزد می‌نمود. اعراض از دنیا و توجّه به نفس و ضنّت بر عمر و اوقات، و احتراز از مجالست با علماء سوء و اهل هوی، و عدم ورود در مجالس پرهیاهو، از دستورات اکیده ایشان در این مدّت بود.
مراوده و مصاحبت علامه طهرانی با بزرگان و متشخّصین طائفه عرفان و سلوک الی الله که جامع طریقَین ظاهر و باطن و متوغّل در جهتَین شریعت و طریقت بودند، همچون علامه طباطبائی فیلسوف و حکیم علی‌الاطلاق و عارف واصل، و مرحوم آیة الله حاج سیّد جمال ‌الدّین موسوی گلپایگانی و مرحوم آیة الله حاج شیخ محمّد جواد انصاری و مرحوم آیة الله آقای سیّد عبدالهادی شیرازی و مرحوم آیة الله حاج شیخ عبّاس هاتف قوچانی، و همچنین با بعضی دیگر از شاگردان مرحوم قاضی از یک طرف، و حشر و نشر با اساتید برجسته حوزوی در همه فنون و با همة انظار و آراء گوناگون موجب تحقّق و تبلور جامعیّتی در ادراک و بصیرت به مغزی و اساس تشریع و منهاج و ممشای حضرات معصومین صلوات الله علیهم أجمعین از طرف دیگر گردید؛ جامعیّتی که بر محوریّت عرفان حقّ و یقین به حقّ و نفس‌الأمر بتمام معنی‌الکلمه و عمل به آن در هر شرائط بدون هیچگونه تسامح و مجامله متأثّر از کثرات ضالّه و مضلّه و مصلحت اندیشی‌های ناصواب دور می‌زند.
 
 

آشنائی با مرحوم حدّاد، و بازگشت به موطن به امر استاد

 
سرانجام پس از هفت سال توطّن در نجف و اشتغال به تربیت و تهذیب و وصول به اعلی مدارج علمی و دروس حوزوی و أخذ اجازات از اساتید فنّ، خداوند متعال توفیق اتّصال و فیض حضور مبرّزترین شاگرد عرفانی مرحوم قاضی، عارف کامل و سالک واصل، سند العرفاء الرّبّانیّین و قدوى الاولیاء الالهیّین، نادره عرصه توحید و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 39
 فاتح قُلل عماء و تجرید: حضرت آیة الحقّ و العرفان حاج سیّد هاشم موسوی حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ را به ایشان عنایت فرمود. موقعیّت و منزلت مرحوم حدّاد را با وجود ادراک اعاظم از اولیاء و فحول از اکابر عرفاء می‌توان از عبارت مرحوم علامه طهرانی در کتاب نفیس «روح مجرّد» استنباط نمود. ایشان در صفحة 29 از طبع جدید از ملاقات و شرف حضور خود با مرحوم حدّاد چنین یاد می‌نمایند:
«چقدر مناسب حال من سرگشتة خستة رنج دیده بود در سالیان متمادی با وصول به این کانون حیات و مرکز عشق حضرت سرمدی این غزل خواجه حافظ رضوان الله علیه: 
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
این مرد دیگر با سائر از اولیاء و مقرّبین تفاوت داشت. او دُرّ یگانه‌ای بود در کنج عزلت و انزواء، گوهر تابناکی در بوته نسیان و اجمال، اکسیری که مس وجود را مبدّل به زر سرخ نمود، و ذرّه بی‌مقدار را به چشمه خورشید جهانتاب می‌رسانید. او چیز دیگری بود. قویترین تلمیذ سلوکی و عرفانی نادرة دهر: مرحوم سیّد علی قاضی؛ و سالک واصل عارف، فانی فی الله و باقی بأمر الله، جهانی در مثال یک قالب و دنیائی در کالبد یک تعیّن، حائز جمیع مراتب ملک و ملکوت، جامع کلّیّة عوالم ناسوت و جبروت و لاهوت. از اینجا دیگر سیّد محمّد حسین آن شخص سابق نیست. او به جهانی دیگر راه یافته و چشمانش به افق دیگری باز شده است.
 
بینش علامه طهرانی نسبت به موقعیّت و مرتبه اساتید خود و ایجاد ارتباط سلوکی بر اساس آن ...
این مسأله بیانگر بینش عمیق ایشان نسبت به موقعیّت و مرتبه وجودی هر کس در عین علوّ مقام و مجد و عظمت و تعالی روحی آنان است. و بر این اساس، کیفیّت و نحوه ارتباط سلوکی و مرتبه اطاعت از آن فرد را مترتّب می‌نمودند. ایشان مرحوم آقا شیخ عبّاس قوچانی را به فردی دور از هوی و صادق توصیف می‌نمودند؛ و تعابیر ایشان از مرحوم علامه طباطبائی و آخرین استاد سلوکی ایشان در مدّت اقامت در نجف اشرف:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 40
 مرحوم آیة الله انصاری گذشت. جالب توجّه اینکه علامه طهرانی در عین اعتقاد وثیق به مرحوم انصاری با آن علوّ مقام و رفعت شأن همواره با تأمّل و دقّت در امور مربوط به ایشان و دستورات می‌نگریستند، و چه بسا در بعضی از موارد رعایت احتیاط را بعنوان اقرب طرق از نظر دور نمی‌داشتند. امّا قضیّه در مورد مرحوم حدّاد طور دیگری بود. مرتبه و منزلت مرحوم حدّاد در نگرش علامه طهرانی به نحوی بود که اصلاً وجودی برای خود در قبال حضور او و مجالی در مزمار سنجش مبانی خود در اوامر و نواهی او نمی‌یافتند. بارها می‌فرمود: من در مقابل حدّاد صفرم!
آری رمز موفّقیّت و موقعیّت استثنائی علامه طهرانی در بین ستارگان آسمان معرفت و تجرّد و توحید همین بود. و در مقام تفکّر و اعتقاد و التزام به عالی‌ترین و راقی‌ترین آن می‌اندیشید و در مقام عمل به متقن‌ترین و مبرم‌ترین آن اقدام می‌نمود.
 

مواظبت علامه طهرانی در استعمال عناوین و تعابیر نسبت به افراد با واقعیّت و نفس الأمربت علاّم       

      ه بطور کلّی علامه طهرانی در رعایت انطباق عناوین و تعابیر از مراتب افراد با واقعیّت و نفس‌الأمر آنان دقّتی وسواس‌گونه داشتند. چنانچه در دفاع از حریم امامت و ولایت، اطلاق لفظ امام را بطور مطلق بدون مضافٌ الیه مثل جماعت، جمعه، مسجد و غیره بر غیر امام معصوم علیه السّلام جائز نمی‌دانستند. چنانچه در جلد هجدهم از «امام شناسی» در این مورد بیاناتی کافی و شافی دارند. همچنین اطلاق لفظ اولوا الأمر را بر غیر معصومین یا استفاده از عناوینی چون علیِّ زمان یا حسین زمان را حرام می‌دانستند. در تشبیه شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی ایران به ذراری حضرت سیّد الشهداء و یا حتّی به خود آن حضرت سخت برمی‌آشفتند. و یا تعبیر از واقعه کربلا را چنانچه بعضی گفته‌اند: محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر، صحیح نمی‌دانستند و معتقد بودند این شعار اختصاص به جامعه شیعی و مسلمان ندارد، بلکه ممکن است حتّی از غیر مسلمین صادر شود؛ و بجای آن شعار: محرّم ماه پیروزی حقّ بر باطل را مطرح می‌نمودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 41
همینطور اطلاق لفظ ولیّ را بر شخصی که هنوز از مراتب کثرات عبور نکرده و تبدّل جوهری در حقیقت نفس و ذات او بواسطة فناء محض در ذات حضرت احدیّت حاصل نگردیده است، و سفر مِن‌ الخلق إلی الحقّ او بالکلّیّه به پایان نرسیده و بقاء بعد الفناء فی ذات الله برای او میسّر نگردیده است را شرعاً حرام می‌دانستند.

شدّت ارادت به مرحوم حدّاد را می‌توان از نامه‌ای که بدوستان می‌نویسد بدست آورد

علامه طهرانی که گمشدۀ خود را در وجود حضرت حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ یافت و ظهور مراتب اسماء و صفات و ذات حضرت احدیّت را جلوه‌ای سوای سایر مظاهر و جلوات کمال او دید، با تمامی شراشر وجود مطیع و منقادش گشت و دریچۀ دل بر غیر او ببست؛ و بر لوح دلش جز الف قامت او نقش نبست. وجودش همه طلب بود و تمنّی، ذِکرش دائماً یاد او و ذُکرش پیوسته سودای او. در نامه‌ای که برای یکی از دوستانش می‌نویسد در مَطلع آن، استاد و مراد خود را چنین می‌ستاید:دّت ارادت به مرحوم حدّاد را می‌توان از نامه‌ای که بدوستان می‌نویسد بدست
بِسْمِ الله الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی ‌الْأُولَی وَ الآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
سلامهای پیاپی و درود پی‌درپی و تحیّات وافره و ادعیه خالصه بر آستان حضرت محبوب باد که افق مقدّس عالم دل را مکان خود فرمود، و با ولایت تامّة خود متصرّف در کون و مکان گردید. امروز شاه انجمن دلبران یکی است ـ دلبر (گرچه جز او هیچ نیست) همیشه دل بر آن یکی است.
نیکو رقیمة مبارکه زیارت و حقّاً مطالب حقّه‌ای است که خداوند بر زبان و دل شما جاری ساخته است، نه مبالغه و اغراق؛ گرچه باید گفت: تازه این تمجید و تحسین در حدود فکر ما است، نه رَسا به قامت او؛ و این اندیشه در ظرف تعقُّل ما، نه محیط بر بحر فضل او. آب دریا را به پیمانه پیمودن غلط است، و امواج بادهای تند را با غربال محدود نمودن و با دستار مقیّد کردن نه صحیح.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 42
وَ إِنَّ قَمِیصًا خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ
وَ عِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ[13]
باری هزار بار شکر که گرچه نه درخور خریداران اوئیم، چون نه ثمنی در دست و نه مثمنی محدود، لیکن در زمرة بعرصه درآمدگان بازار او و زمرة مشتاقان جمال و والهان حریم درگه او.
بهر طرف که نگه می‌‌کنم تو در نظـری
چرا که بهر تو جز دیده جایگاهی نیست
مرحوم حدّاد به علامه طهرانی دستور مراجعت به ایران و رجوع به حضرت آیة الله انصاری را می‌دهند و ایشان بدون لحظه‌ای درنگ و تأمّل دستور استاد را اطاعت و به اتّفاق عائله رهسپار ایران می‌گردند، و در تحت تربیت و إفادات مرحوم انصاری به اقامه جماعت در مسجد قائم در طهران و وعظ و ارشاد و برقراری جلسات هفتگی سیّار می‌پردازند.
 

محور اساسی فعّالیّت علامه در مسجد، تبیین معارف بدون مصلحت ‌‌اندیشیهای متعارف بودمحور اساسی فعّالیّت علامه درمسجد تیین

علامه طهرانی محور اساسی و اصلی افادات و ارشاد خود را بر تبیین معارف حقّه بدور از هر گونه شائبة کثرت و مجامله‌کاریهای متعارف و دخالت اهویّة مغویه قرار داد و چه بسا معارضاتی با دیگران پیدا می‌نمود. در احتراز از ورود در مهالک نفس و شباک ابلیس نهایت اهتمام را می‌ورزید. از میان افراد، مستعدّینشان خصوصاً جوانان را در زمرة رفقای سلوکی در‌می‌آورد و به تربیت آنان همّت می‌گماشت. بر خلاف سایر مساجد، مسؤولیّت وعظ و خطابه را غالباً خود عهده‌دار می‌شد. شبهای سه‌شنبه جلسه قرائت و تفسیر قرآن در مسجد قائم مستمرّ بود. در وقت اذان ظهر و مغرب به اقامۀ جماعت می‌پرداخت، خواه کسی حضور داشت یا نداشت. هیچگاه دیده نشد رعایت مأمومین و ارادتمندان و بطور کلّی مخلوق را بر رضای خالق ترجیح دهد.
باری، بحث و گفتگوی در این زمینه را به مطالعه و غور در کتاب «روح مجرّد» ارجاع می‌دهیم، و به باقی سیر در حیات علامه طهرانی می‌پردازیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 43
روزی از علامه طهرانی سؤال شد: آیا عزیمت به ایران به جهت دستگیری و ارشاد سالکین راه خدا و تربیت نفوس مستعدّه بوده است؟ و آیا این سفر هیچ ثمره و ذُخری برای خود شما نداشته است؟ ایشان فرمودند:
«دستورات اولیاء الهی در مرحلۀ اوّل در راستای مصلحت خود انسان است، گرچه نفع و خیری هم به دیگران برسد و آنها هم متمتّع و بهره‌مند گردند.»
پس از چند سال مرحوم انصاری به رحمت خدا می‌رود، و علامه طهرانی بالکلّیّه در تحت اوامر و دستورات سلوکی اجتماعی اخلاقی مرحوم حدّاد قرار می‌گیرند. ایشان در اجرای منویّات حضرت استاد عهده‌دار تمشیت امور مسجد قائم می‌شوند؛ و از همان ابتدا با مشکلات عدیده و کارشکنی‌های مخرّب متصدّیان مسجد مواجه می‌شوند. و لهذا پیوسته با متصدّیان امور در کشمکش و مرافعه بسر می‌برد. در بیان احکام شرع و تبیین مُرّ حقّ هیچ ملاحظه‌ای در ضمیر او نمی‌گنجید و مصداق تامّ  لا یخافون فی اللَه لومة لائم  بود. گوئی وجود متنزّل مولی الموالی امیرالمؤمنین علیه السّلام است که اینک در برابر، به اجرای احکام الهی قیام نموده است. بارها از طرف دیگران و سایر متصدّیان مورد طعن و قدح واقع گردیده که فلانی با مریدان همراهی و مساعدت نمی‌نماید؛ چنانچه در وقت اقامت در نجف اشرف نیز بر همین طریق و منهاج اکیداً ابرام می‌ورزیدند و با بسیاری از جریانات که معتقد بودند در بسیاری از موارد انسان باید مصلحت وقت را بر رضای الهی ترجیح دهد به ستیز بر می‌خاستند. و چون سیر و سلوکی مستقیم و خلاف منهج کلّی، و طرز فکری همراه و همگام با مَشی تکاملی خود داشتند، دائماً از این موضوع در رنج و تعب بوده، و جامهای مسموم و جرعه‌های زهر‌آگین این تصادم و تعارض را یکی پس از دیگری سرکشیده و می‌نوشیدند. بارها می‌شد که از استاد خویش اجازه رها نمودن مسجد و عدم تصدّی این امور را می‌نمودند، و هر بار با پاسخ منفی ایشان روبرو می‌شدند. جدّیّت و اهتمام به تربیت جوانان مستعدّ و مردان راه خدا به اندازه‌ای در ایشان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 44
 قوی بود که تمام این مصائب و ناملایمات را به جان خریدار می‌شدند تا دلسوخته‌ای را به راه و دلشکسته‌ای را به سامان آورند. روزی
می‌فرمودند: «قسم بخداوند یکتا در تمام مدّت بیست و دو سالی که در طهران بودم یک ساعتش را به اختیار و میل خود نگذراندم! و اگر دستور استاد نبود، امکان مراجعت به ایران و سکونت در طهران و تصدّی این امور برای من مستحیل بود.»
گاهی می‌فرمود: «من بین خود و خدا مسائلی در رابطه با این مشکلات و مطالبی که بر من آمده است دارم که تا بحال به احدی نگفته‌ام و جز خداوند کسی از آن اطّلاع ندارد.»

تحمّل مصائب و سختیها در اداره مسجد به امر استاد

روزها می‌شد که در وسط زمستان سرد و زمین پر برف و یخبندان عجیب و غریب آن موقع طهران، بجهت ضیق مالی و نبود امکانات، پیاده از منزل خود واقع در خیابان آهنگ به مسجد قائم می‌رفتند و مراجعت می‌نمودند (با توجّه به فاصله‌ای در حدود یک فرسخ) باز برای نماز مغرب و عشاء، با پای پیاده حرکت می‌کردند و پیاده بر‌می‌گشتند؛ و این در حالی بود که به کسالت رماتیسم مفصلی مبتلا بودند. می‌فرمودند:
«شبها در اثر این رفت و آمد از شدّت درد تا صبح نمی‌خوابیدم، و پایم را روی منقل کرسی می‌گذاردم تا گرم شوم و از درد و الم آن کاسته گردد.»
این قدرت روحی و اهتمام به امتثال امر استاد بود که با وجودی که حتّی برای یک لحظه راضی به تقبّل این مسؤولیّت نبودند اینطور متعهّدانه عمل می‌نمودند! و نسبت به ادای تکلیف و اطاعت از دستور استاد در حدّ ما لا یطاق قیام می‌فرمود.
در جلسات روز جمعه سخنان حول مسائل اخلاقی و اجتماعی و لزوم نگرشی مجدّد در حوزه‌های مختلف اندیشه اسلامی و ایجاد حکومت عدل و نظام اسلامی و دمیدن روح حیات و زندگی در کالبد بی‌جان ملّت اسلام دور می‌زد. جلسات ایشان محیی و بیدار کننده بود. هر کس یک مرتبه در این جلسات شرکت می نمود کارش تمام، و در حوزه فعّالیّت مکتبی ایشان وارد می‌شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 45
ایشان معتقد بودند که از اقدام سیاسی بدون تحوّل فرهنگی در اذهان خمود و بی‌خبر امّت اسلامی طرفی بسته نخواهد شد. و از طرفی هیچ محدودیّتی را در ظروف مختلفه و تقیّدی را در این تحوّل عظیم پذیرا نبودند.
مکتب اسلام، مکتبی منطبق بر فطرت و مربّی و شکوفا کننده استعدادها و ذخائر فطری است، و موصل به اهداف و غایات کمالی آلی است، و هر کس در هر شرایطی از این نعمت عظمای الهی برخوردار است و این نعمت اختصاص به گروهی دون دیگری ندارد. لذا بر خلاف اعتقاد عدّه‌ای، دامنة تبلیغ و دعوت به حکومت حقّة الهی را منحصر در قشری خاصّ و شرائطی استثنائی نمی‌دیدند. ایشان معتقد بودند لوادار و پرچمدار مکتب اسلام، صاحب مقام ولایت عظمای الهیّه حضرت بقیّة الله حجّة بن الحسن العسکری ارواحنا فداه می‌باشد و باقی افراد اعمّ از جاهل و عالم، زن و مرد، ملتزم و غیر ملتزم، سیاسی و غیره تمامی در تحت رعایت و عنایت آن بزرگوار و بر یک نسق و استواء واحد قرار دارند، و کسی را یارای ادّعای زعامت و کدخدامنشی و انحصار ولایت در وجود خود نیست. همة افراد عیال صاحب ولایت کلّیّه و او پدر و صاحب اختیار همه و از خود انسان به انسان نزدیکتر است و بس! و لهذا با این نگرش باب مذاکره و تبیین مواضع حقّة اسلامی و انسانی را برای جمیع افراد ملّت ایران اعمّ از شاه و دولت، صالح و طالح،‌ عالم و غیره، محجّبه و مکشّفه حتّی افراد معلوم‌ الحال باز می‌دانستند و دعوت به توحید و تحقیق حکومت حقّه را حقّ طبیعی و اوّلی جمیع افراد جامعه می‌دیدند؛ حتّی برای غیر ملتزمین به اسلام و سردمداران دول خارجه حقّ حیات و زندگی سرمدی و سعادت ابدی قائل بودند، و می‌فرمودند: مگر آنها بشر نیستند و از مواهب فطری و استعدادهای بالقوّه که در وجود ما هست بی‌نصیبند؟ و مگر پیامبر برای همین مشرکین مبعوث نگشته است؟! چرا ما باید با وجهه و نمادی غیر اسلامی و غیر انسانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 46
 با آنان برخورد نمائیم که این برخورد در حوزة اندیشه و تفکّر و مبانی فطری آنان جائی نداشته باشد و روزنة شکوفائی حقائق خفته در کمون آنان را مسدود نمائیم و نهال مستعدّ قوام و باروری استعدادهای بالقوّه را بخشکانیم؟!
 

ارتباط با رهبر فقید انقلاب و مشارکت در نهضت مقدّس رتباط با رهبر فقید انقلاب و مشارکت در نهضت مقدّس

بر این اساس با بسیاری از علماء و شخصیّت‌های مختلفه در راستای اجراء منویّات طلائی خویش مذاکره و ارتباط برقرار نمودند که از جمله رهبر فقید انقلاب حضرت آیة الله خمینی ـ رحمة الله علیه ـ بود؛ و ایشان را تشویق و ترغیب به قبول زعامت و حمل لواء و پرچم این نهضت مقدّس و جریان عظیم کردند، و قول همکاری و مساعدت را در صورت استمرار تشریک مساعی و مشاوره و تبادل أنظار و افکار دادند.
ناگفته نماند که در این راستا چه بسا با کارشکنی‌ها و ابراز و اظهار و اقدام غیرمسؤولانه بسیاری از ائمّه جماعات و روحانیّون مواجه شدند که نفَس را از ایشان می‌‌‌گرفتند و خستگی راه را بر جانشان می‌نشاندند. می‌فرمود:
«من در ابتداء کار اینطور فکر می‌کردم: از آنجا که مسیر، مسیر تحقّق عدالت و احیاء فرائض و سنن الهی و قیام به امر پروردگار و بطور کلّی از هر جهت عین رضای الهی است، علماء و روحانیّون قطعاً پیشاپیش صفوف فشردة ملّت گام‌های مؤثّری برخواهند داشت، و ثِقل این بار گران را بر دوش ما تخفیف خواهند داد، ولی نمی‌دانستم که در آتیه با چه افرادی روبرو خواهم شد؛ افرادی که همّ و غمّ آنها فقط و فقط توغُّل در کثرات و هواهای نفسانی است و تنها چیزی که در مخیّلة آنان جائی ندارد قیام به فرائض و مرضای الهی است.‏»
و مع‌ ذلک کلّه، علامه طهرانی با تمامی توان و نهایت جدّیّت برای تحقیق آرمان الهی خویش پیش رفت تا آنجا که در مجلس تحلیف که بین ایشان و مرحوم آیة الله میلانی ـ رحمة الله علیه ـ و مرحوم سرلشکر ولی الله قرنی در مشهد مقدّس واقع شد،
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صفحه 47
 هر سه نفر قسم خوردند که تا پای جان از هیچ کوششی برای تحقّق این هدف مقدّس کوتاهی نورزند.

در تاریخ انقلاب ذکری از ایشان به میان نیامده در تاریخ انقلاب ذکری از ایشان به میان نیامده

مع‌الأسف پس از واقعه سنة چهل و دو و دستگیری حضرت آیة الله خمینی و آزادی ایشان از زندان، بعللی این مشاوره و تبادل فکری که شرط اساسی همکاری و همگامی علامه طهرانی با رهبر انقلاب بود استمرار نیافت و علامه طهرانی بالکلّ از جریانات و مسائل انقلاب منعزل و کناره‌گیری نمودند. جای تأسّف اینکه در تمامی نوشتجات تاریخی انقلاب اسلامی ایران و کتب مدوّنه از مؤلّفین محترم سخنی از یک چنین شخصیّتی که نقش کلیدی و محوری را در تکوّن انقلاب اسلامی ایران داشت بمیان نیامده و یا بنحوی سطحی و بسیط از آن عبور شده است، بطوریکه عموم افراد ملّت ایران و سایر ممالک خارجه از این موضوع کمترین اطّلاعی ندارند.
 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی